یونجه(!) اَدَر یون وِری چِ یُ!!
چی بهت بگم ؟ چی میخوای بشنوی ؟آیا باور دارید که اسم هرکس میتواند سرنوشتش را بسازد. شاید اگر جای من بودید، حتما اعتقاد پیدا میکردید.
[ 105 ] نمیخواد از جات پاشی :|میدانم که تنها دو روز از خداحافظی من میگذرد و من نباید اینجا باشم. ولی حالا که فکرمیکنم میبینم طراحی سایت چندان منافاتی هم با وبلاگنویسیام ندارد! هرچند حضور خیلیها، گفتن خیلیچیزهارا برایم سختتر میکند؛ ولی این باعث نمیشود که من باز هم ننویسم.
[ 105 ] نمیخواد از جات پاشی :|میدانم که احتمالا هیچکدامتان منتظر این یادداشت نبودید. برای همینهم آنرا به کسانی تقدیم میکنم که باتمام وجود برایم ارزش قائل شدند و حتی در نبودم هم به وبلاگ سر زدند. از توای مخاطب وفادار، ممنونم!
چت روم وب*دوستان سلام و وقتبخیر*
چت روم وب.... همیشه مردهایی هستند که به دختری تنها کمک کنند تا کمیاز تنهایی بیرون بیاید. وقتی داری رد میشوی میگویند:(سلام کوچولو.) وقتی برنمیگردی بهشان نگاه کنی، به مسخره میگویند:(مغرور هم که هستی، آره؟)....نورما جین عادت داشت مورد سوءاستفاده قرار بگیرد و به او بگویند: اینکار را بکن، بیا اینجا، آشپزخانه را تمیزکن، دهانت را همیشه ببند و شکایتی نکن!
غروب سرخ آباناین یادداشت را میخوانید، سومین پیشنویس درحال تکمیل است. دوتای قبلی، بهجهت اغراق در بیان حالوهوای درمانده و نهچندان مساعدم، از دور رقابتهایشان حذف شدند و حالا شما شاهد تلاش مضاعف بنده در راستای هرچه بهتر نشان دادن پروین هستید!
کشمش یا ذغال اخته ؟یک ماهی از راهاندازی وبلاگم میگذرد. از آن زمان تابحال، افراد مختلفی کمابیش (آنهم به معرفی خودم) وبلاگ را دنبال میکنند و فقط دونفر از صمیمیترین دوستانم، پایه ثابت نوشتههایم هستند. هنوز کسی پیدا نشده که وبلاگ را صرفا بدون دوستداشتن خود من، و فقط بخاطر کیفیت واقعیشان، پیگیرانه دنبال کند. البته میدانم که برای گلایهکردن از اینکه چرا هنوز خواننده زیادی ندارم، بسیار زود است و برایش نیاز به صبر بیشتری دارم. ولی به همینبهانه، بگذارید راجعبه موضوعی که مدتهاست ذهنم را مشغول به خود کرده، کمیگلایه کنم.
پاییز عاشق است ...قابعکس باباحسین، گوشهطاقچه یکیاز اتاقهای خانه ننهزیور کز کرده. کمیهم خاک رویش نشستهاست. به آرامیرویش دست میکشم تا گردوغبارهای نشسته برروی خاطرات کهنهام را پاک کنم.
The difference between tiger,leopard and cheetahامروز ساعت ۲:۵۰ هکر نست روز ۲۵مهر۹۹، بالاخره تصمیم مهمیرا از ته قلبم گرفتم. تصمیم یک فراموشی و بخشش!
کادر اجرایی گروه حضرت مسلم(ع)تعداد صفحات : 0